آرتینآرتین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره
آناهیدآناهید، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

لحظه هاي ناب كودكي

آرتین در این روزها

سلام فندقم ماشااله خیلی زود زود داری بزرگ میشی . هر روز یه کار جدید انجام میدی و من و بابا رو خوشحال میکنی.الان دیگه خودت میتونی شیشه شیر رو بدون کمک نگهداری و آب بخوری ... کاملا میتونی غلت بزنی و بازی کنی(البته این کارو وقتی خوابی بهتر و بیشتر انجام میدی اگه از شما غافل بشم میبینم از روی بالشت افتادی پایین و تو بغل منی)...می تونی مدت بیشتری رو روی شکم بخوابی و همچنان از این کار خوشت نمی آد ...بازی این چند روزه من و شما اینکه روی مبل چنتا از اسباب بازی هاتو می ذارم و تو با کمک من وایمیستی و اونا رو یکی یکی بر میداری....خیلی خیلی وروجک شدی همش می خوای بغلت کنم و تو خونه رات ببرم تا همه جا رو بررسی کنی.. هر کی رو می بینی که لباس تنش کرده ...
29 بهمن 1391

دندون 7

    الهی قربونت بشم خودم  خودم خودم خودم که ماشااله اینقدر تند تند داره دندونات درمیاد.چند هفته بود همش بی قرار بودی پس برای همین بود. هفتمین دندونت هم جوونه زده . ایشااله بقیه اش هم به راحتی دربیاد فندقم  واااااااااای که چقدر نااااااااااز میشی وقتی میخندی اون دندونای ریز و کوچولوت معلوم میشه ...
29 بهمن 1391

عکس های آتلیه

 چند ماه پیش با بابا افشین آقا آرتین و بردیم آتلیه(آتلیه سه سیب) و چتد تا عکس از کوچولوی نازمون گرفتیم خداییش انتخاب عکس بین 400 تا خیلی آسون نبود و منم چنتا از عکسای گل پسرم  و میذارم تو وبلاگش که شما دوستای خوبم  از دیدنشون لذت ببرین... با دیدن هر عکس بگو ماشا لله   گیتاریست گوچولوی من \   \ آخه مگه خوشمزه تر از تو کسی هست؟؟؟؟؟     مامان فدات شه...       این کلاه و ژاکت را مامانی واست بافته عسلم(دستش درد نکنه) ...
21 بهمن 1391

نیایش..

"نیایش کردن تجلی عشق ورزیدن واحساس کردن ودوست داشتن است" پروردگارابه درگاه تو پناه می آورم وتو نیز پناهم بخش تاموجودی آزمندوخویشتن دوست نباشم.الهی روامدار که پنهان ما از پیدای ما ناستوده ترباشد ودر ورای صورت آراسته ی ما سیرتی زشت وناهموار نهفته باشد یا الر حم راحمین. پروردگارا دلهایی را که درکوره ی غمها وآشفتگیها بی تابی می کنند با یخ یقین سرد وآرام بگردان واخگرهای ناراحتی را که ارواح بر آن غلط میزنندباآب ایمان خاموش بگردان. پروردگارا از خصلت طمع که دنائت آوردوآبرو ببرد،از بدخویی که دل دوستان بشکند وبه دشمنان نشاط ونیرو بخشد،ازلجاج شهوت که همت های بلند راپست سازد وپرده ی عفاف وعصمت چاک زند،به درگاه تو پناه می آورم،بارالها به در گاه ...
21 بهمن 1391

این روزا.........

این روزها...... چند وقته که میخوام یه سری از خصوصیات و علاقه مندیهای قند عسلو بنویسم تا بعدا یادم نره و خودت هم که بزرگتر شدی اینا رو بخونی شاید برات جالب باشه . اما وقت نمیکردم. الانم خیلی وقت ندارم فعلا خوابیدی  و من از فرصت استفاده کردم. *آخه جوجو کلی برات هزینه کردیم و اسباب بازیهای رنگارنگ خریدیم ولی کو؟!!!!! دریغ از یک نیم نگاه!! عاشق قابلمه ، کاسه و بشقاب،گوشی تلفن ، کیبورد  هستی..    *عاشق موز و پرتقالی. از همه مهمتر نون . خیلی خوب غذا نمیخوری ولی نون خالی رو خیلی دوست داری. *آهان یادم رفت بگم کاغذ که نگو !!! همین که دستت به کتابی،مجله ای میرسه و چشم منو دور میبینی میزاریش توی دهنت حالا نخور کی ...
9 بهمن 1391

آرتین در این روزها

  شیرین ترینم شما این روزها خیلی کنجکاوی میکنی و عملا نمیتونیم چیزی و ازشما پنهون کنیم ،نگاه موشکافانت که تمام وسایل خونه رو وارسی میکنی و می خوای از همه چی سر در بیاری منو کشته ...عاشق گوشی تلفن و کونتورور تلوزیون شدی و هر جا این دوتا رو میبینی خیز بر میداری و میخوای ورشون داری.... می دونی دوست ندارم تلویزیون نگاه کنی و هر وقت حواسم نیست یواشکی نگاه می کنی و وقتی میگم آرتیییین(با تاکید) بهم می خندی و یه جورایی خودتو لوس میکنی... صدا در آوردن و دوست داری و با دهنت صدا هایی مانند بابا،پ،پوووو در میآری ...وقتی بهت آب میدم تو آب فوت میکنی و صدا در میاری و از لین کارت لذت می بری... قدرت دستات بیشتر شده و دیگه کمتر چیزی و از ...
3 بهمن 1391

خداجون شکرت..

      تو بزرگ می شی و بازی هامون هر روز که نه اما هر چند وقت یه بار با این رشد عوض می شه...دیگر نمی شه با بازی هایی که تا هفته پیش شادت می کرد سرت رو گرم کرد... دوست داری بخندی اینو می شه از زوری که برای قهقه های الکیت می زنی فهمید...دوست داری بی دلیل بخندی...حتی اگر شده از صدای مچاله شدن کاغذ باشه... به صداها خیلی خوب واکنش می دی ..بابا که کلید می چرخونه دست و پا زدن هات شروع می شه . این یعنی تو منتظرش هستی!!! تعجب می کنم خدایا چه طور موجود به این کوچیکی تمام محیط رو می شناسه ؟!  چه طور می شه تویی که تا همین چند ماه پیش حتی منو هم نمی شناختی حالا با دیدن چیز هایی که فقط شاید ی...
30 آذر 1391